مقصد اول: اوامر/ فصل 4: مقدمه واجب
فصلٌ فی مقدمة الواجب، ص129[1]
گفتیم مرحوم آخوند بعد از بیان سیزده امر در مقدمه کفایه وارد مقاصد و مسائل اصلی علم اصول شدند که ضمن هشت مقصد آنها را دستهبندی کردهاند. در فصل اول که مبحث اوامر است سیزده فصل دارند، سه فصل یعنی ماده امر، صیغه امر و إجزاء تمام شد.
فصل چهارم: مقدمه واجب
در این فصل که حدود پنجاه صفحه است مرحوم آخوند مطالب مهمی درباره مقدمه واجب ضمن پنج مرحله بیان میفرمایند. البته در این فصل صرفا به اثبات وجوب مقدمه واجب نمیپردازند که اشکال شود حکمش کاملا روشن است چرا بیش از بیست جلسه از آن بحث کنیم بلکه عنوان مقدمه واجب در واقع دروازه ورود به بحث از نکات مهم و پر ثمر فقهی فتوایی است مانند مقدمه موصلة، شرط متأخر، امکان واجب معلّق و امثال اینها. بیش از نود در صد مطالب این فصل مربوط به مرحله اول است که همین نکات ضروری در آن مورد بحث قرار میگیرد. اما عناوین این مراحل پنجگانه چنین است:
مرحله اول: بیان چهار امر. (بیشترین و مهمترین مطالب در این مرحله بیان میشود)
مرحله دوم: ذکر ثمره بحث مقدمه واجب.
مرحله سوم: تأسیس اصل در مسأله.
مرحله چهارم: ذکر اقوال و أدله و تنقیح مدعا و دلیل خودشان.
مرحله پنجم: بحث از مقدمه حرام، مستحب و مکروه.
مرحله اول: بیان چهار امر
مرحوم آخوند میفرمایند قبل از اینکه به اصل بحث از مقدمه واجب که در مراحل دوم تا پنجم به صورت مختصر خواهد آمد بپردازند، چهار امر را بررسی میکنند:
امر اول: عنوان و موضوع بحث
در این امر به دو نکته اشاره میکنند:
نکته اول: عنوان بحث: ملازمه بین وجوب شیء و وجوب مقدمهاش
بارها در کتب اصولی خواندهایم که در علم فقه از عوارض فعل مکلف بحث میکنیم زیرا هر فعلی که از مکلف سر بزند یکی از احکام خمسه تکلیفیه بر آن منطبق است. پس بحث از وجوب یک فعل، بحث فقهی است اما در علم اصول از قواعدی بحث میکنیم که کبرا برای استنباط حکم شرعی قرار میگیرد. در امر اول از امور سیزدهگانه مقدمه کفایه در تعریف علم اصول خواندیم که: "صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن أن تقع فی طریق استنباط الأحکام أو التی ینتهی الیها فی مقام العمل".
میفرمایند بعضی از اصولیان عنوان بحث مقدمه واجب را به گونهای انتخاب کردهاند که مناسب مسأله فقهی است نه اصولی. مثل این عنوان که: "فی وجوب ما لایتمّ الواجب الا به"[2] در حالی که بحث مقدمه واجب یک بحث فقهی نیست که استطرادا در اصول مطرح شده باشد. با دقت در مبحث مقدمه واجب روشن میشود که اگر اینگونه عنوان بزنیم که: "البحث عن الملازمه بین وجوب الشیء و بین وجوب مقدمته" بحث از ملازمه مذکور یک بحث اصولی خواهد بود.
وقتی از وجود ملازمه بحث کنیم، نتیجه این بحث در طریق استنباط حکم شرعی قرار میگیرد به این بیان که: صغری: الحج واجبٌ (حکم شرعی) کبری: کلُّ واجبٍ، تجب مقدمته. (ملازمه اصولی) نتیجه: الحج تجب مقدمته.
نکته دوم: مقدمه واجب از ملازمات عقلیه است
بعد از اینکه در نکته اول توضیح دادند بحث مقدمه واجب یک بحث اصولی است باید به این نکته بپردازند که در کدام یک از مباحث چهارگانه اصولی از آن بحث نمود؟ در مباحث الفاظ، یا ملازمات عقلیه یا حُجج یا اصول عملیه؟ (مرحوم مظفر بحث مقدمه واجب را در مقصد ملازمات عقلیه ذیل غیر مستقلات عقلیه آوردهاند)
مرحوم صاحب معالم از ظاهر کلامشان[3] چنین برداشت میشود که مقدمه واجب را از مباحث الفاظ میدانند به دو جهت:
یکم: فرمودهاند مقدمه واجب وجوب شرعی ندارد زیرا اگر وجوب ذی المقدمه بخواهد دلالت کند بر وجوب مقدمه، این دلالت باید به یکی از دلالات ثلاث یعنی دلالت مطابقی یا التزامی یا تضمنی باشد و در أدله شرعیه هیچ دلالتی بر وجوب مقدمه وجود ندارد. این دلالات ثلاث هم دلالات لفظیه هستند پس از آن جهت که برای اثبات وجوب مقدمه به دنبال دلالات لفظیه رفتهاند معلوم میشود بحث مقدمه واجب را یک بحث لفظی بشمار میآوردهاند.[4]
دوم: این بحث را در مباحث الفاظ آوردهاند.
مرحوم آخوند میفرمایند بحث مقدمه واجب یک بحث عقلی است و از ملازمات عقلیّه است زیرا در حقیقت بحث از مقام ثبوت و اصل ملازمه است که آیا عقل بین وجوب شرعی یک شیء با وجوب شرعی مقدمهاش ملازمه میبیند یا خیر، نه از مقام اثبات که با پیش فرض گرفتن ملازمه بحث کنیم که این دلالت کدام یک از دلالات ثلاث است.
(سؤال: چرا خود مرحوم آخوند بحث مقدمه واجب را ذیل مبحث اوامر و در مباحث الفاظ ذکر کردهاند؟ جواب: به جهت مراعات مشی مشهور اصولیان علاوه بر اینکه با تقسیمبندی و مقاصدی که مرحوم آخوند برای مباحث اصولی در نظر گرفتهاند جایگاه دیگری برای بحث از مقدمه واجب مناسبتر نیست.)
الأمر الثانی: أنه ربما ...، ص130
امر دوم: تقسیمات مقدمه
مرحوم آخوند در امر دوم چهار تقسیم برای مقدمه واجب ذکر میکنند و ذیل هر تقسیم بحث میکنند که آیا نزاع مقدمه واجب در این تقسیم وارد است یا خیر؟
تقسیم اول: مقدمه داخلیّه و خارجیّة
در این تقسیم چهار نکته بیان میکنند:
نکته اول: تعریف مقدمه داخلیه و خارجیه
مقدمه از جهت جایگاه آن نسبت به ذی المقدمه، بر دو قسم است یا داخلیّة است یا خارجیّة
مقدمه داخلیة همان أجزاء عمل است مثل تکبیر، رکوع و سجود نسبت به نماز که تا این اجزاء انجام نشوند ذی المقدمه یعنی نماز محقق و اتیان نمیشود.
مقدمه خارجیه یعنی مقدمهای که خارج از ذات و اصل عمل است اما انجام عمل و ذی المقدمه بدون آن ممکن نیست مانند وضو نسبت به نماز.
نکته دوم: پاسخ از دو اشکال به مقدمه داخلیه
(و ربما یشکل) نسبت به مقدمه داخلیه دو اشکال مطرح شده است:
اشکال اول: مقدمه داخلیه،همان ذی المقدمه است
مقدمیّت مقدمه وابسته به دو خصوصیت است:
الف: غیریّت. هویت و ماهیت مقدمه غیر از ذی المقدمه است. مقدمه چیزی ات و ذی المقدمه چیزی دیگر.
ب: سبق. مقدمه چنانکه از نامش پیدا است باید مقدم باشد بر ذی المقدمه.
مقدمه داخلیه هیچ یک از این دو خصوصیت را ندارد زیرا:
اولا: مقدمه داخلیه همان أجزاء عمل است در حالی که نماز چیزی غیر از اجزائش نیست. پس مقدمه داخلیه همان ذی المقدمه است.
ثانیا: مقدمه باید قبل از ذی المقدمه باشد در حالی که أجزاء عمل قبل از عمل نیستند بلکه همان عمل هستند.
جواب: تغایر اعتباری کافی است
مرحوم آخوند میفرمایند دو خصوصیتی که مطرح شد در مقدمه داخلیه وجود دارد زیرا:
ـ غیریّت مقدمه داخلیه از ذی المقدمه اعتباری است و لازم نیست حتما در وجود خارجی غیر از هم باشند. أجزاء بدون هیچ قیدی و به صورت لابشرط مقدمه نماز هستند اما همان أجزاء، به شرط الإجتماع (بشرط شیء) ذی المقدمه هستند.
ـ سبق مقدمه بر ذی المقدمه هم محقق است زیرا ابتدا باید یک یک أجزاءِ لابشرط انجام بشوند تا ذی المقدمه (یعنی أجزاء بشرط الإجتماع یا همان کل) محقق شود.
و کون الأجزاء الخارجیة ...، ص130[5]
اشکال دوم: تنافی بین دو مدعای مرحوم آخوند
(و کون الأجزاء الخارجیه) قبل از بیان مطلب مرحوم آخوند یک مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه فلسفی منطقی: اجزاء ذهنی و خارجی
در تنبیه دوم از تنبیهات بحث مشتق مرحوم آخوند به أجزاء ذهنی و خارجی اشاره کردند و ضمن مقدمهای گفتیم هر شیءای دو نوع اجزاء دارد:
ـ أجزاء ذهنی که عبارتاند از جنس و فصل. مثل انسان که اجزاء ذهنیاش حیوان و ناطق است. به جزء ذهنی جزء تحلیلی عقلی نیز گفته میشود که در خارج نیست و فقط در عقل و ذهن قبل تصور است.
ـ أجزاء خارجی که عبارتاند از ماده و صورت. ماده همیشه یک صورت و شکلی دارد. مثل دست و پا در انسان یا گِل و صورتِ کوزه که گل در قالب کوزه درآمده است.
یک تفاوت بین جزء خارجی و ذهنی آن است که جزء خارجی به تنهایی قابل حمل بر مرکب و قابل حمل بر ماهیت نیست. نمیتوان گفت "زیدٌ یدٌ" یا الإنسان یدٌ" اما جزء ذهنی قابل حمل بر ماهیت هست و میتوانیم بگوییم زیدٌ حیوانٌ یا زیدٌ ناطقٌ. همین تفاوت در اصطلاح فلسفی چنین بیان میشود که هر شیءای نسبت به أجزاء ذهنیاش لابشرط (قابل حمل) است یعنی میتوان یک جزء ذهنیاش را بر آن حمل نمود اما هر شیءای نسبت به اجزاء خارجیاش بشرط لا (و غیر قابل حمل) است.
مستشکل میگوید شما در مبحث مشق فرمودید جزء خارجی بشرط لا از حمل است و قابل حمل بر ماهیت نیست اما اینجا فرمودید أجزاء و مقدمات داخلیه بشرط الإجتماع (بشرط شیء) هستند و میشوند همان مرکب و ذی المقدمه. بالأخره أجزاء خارجی بشرط لا از حمل هستند یا بشرط شیء؟
جواب:
مرحوم آخوند میفرمایند هیچ تنافی بین دو مدعای ما نیست زیرا:
ـ در بحث مشتق گفتیم جزء، نسبت به حمل بر ماهیّت بشرط لا است یعنی قابل حمل بر ماهیت نیست. "الإنسانٌ یدٌ" غلط است.
ـ اینجا جزء را بر ماهیّت حمل نمیکنیم بلکه میگوییم جزء بشرط اجتماعِ همه أجزاء، میشود کل.
پس در بحث مشتق از حمل جزء بر ماهیّت سخن گفتیم و در اینجا از مقایسه و نسبت سنجی بین جزء و کل بحث میکنیم.
فافهم
اشاره به دقت در مطلب است نه وجود ضعفی در مطلب به خصوص که در پایان صفحه هم یک فتأمل دارند و خود مرحوم آخوند ذیل فتأمل توضیحی دارند که نقد مطلب قبل از آن است و معمولا چنین نیست که در یک مطلب دو بار با ذکر فافهم و فتأمل کلامشان را نقض کنند. مطلبی هم که اینجا قبل فافهم بین فرمودند حداقل طبق مبانی خودشان اشکالی ندارد.
ثم لایخفی أنّه ...، ص131
نکته سوم: مقدمه داخلیه از نزاع خارج است
مرحوم آخوند بعد از اینکه تقسیم مقدمه به داخلیه و خارجیه را تبیین کردند و با پاسخ به دو اشکال، صحت این تقسیم را تثبیت کردند میفرمایند مقدمه داخلیه از محل بحث ما خارج است.
توضیح مطلب نیاز به یادآوری تعریف واجب نفسی و غیری از کتاب اصول الفقه دارد:
مقدمه اصولی: واجب نفسی و غیری:
در اصول فقه مرحوم مظفر خواندهیم[6] که:
الواجب النفسی ما وجب لنفسه لا لواجب آخر.
الواجب الغیری ما وجب لواجب آخر.
نزاع مقدمه واجب و بحثی که در اصول مطرح است به این مسأله مربوط میشود که آیا مقدمه واجب، وجوب غیری دارد یا خیر؟
مرحوم آخوند میفرمایند مقدمه داخلیه از محل بحث مقدمه واجب خارج است و اختلافی نیست که مقدمه داخلیه صرفا همان وجوب نفسی ذی المقدمه را دارد نه وجوب غیری زیرا مقدمات داخلیه که همان أجزاء (مثل تکبیر، رکوع و سجود) یک واجب مرکب (مثل نماز) هستند یک وجوب نفسی دارند یعنی صلاة که وجوب نفسی دارد چیزی نیست مگر همین أجزائش، پس رکوع وجوب نفسی دارد، حال اگر همین رکوع وجوب غیری هم داشته باشد لازم میآید اجتماع مثلین یعنی اجتماع دو وجوب بر یک شیء. رکوع هم واجب باشد به جهت مقدمه بودن هم واجب باشد به جهت ذی المقدمه بودن این اجتماع مثلین و محال است. به عبارت دیگر محال است که رکوع از جانب "أقیموا الصلاة" دو وجوب پیدا کند یکی وجوب غیری یکی وجوب نفسی.
اشکال: اجتماع دو حکم اشکالی ندارد
(و لو قیل بکفایة) قبل از توضیح اشکال یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: دو عنوان و یک معنون
در اصول فقه مرحوم مظفر ذیل عنوان "إجتماع الأمر و النهی" خواندهایم[7] و در کفایه هم ذیل همین عنوان خواهد آمد[8] که ممکن است یک عمل (معنون) تصویر شود که دو حکم از دو جهت و دو عنوان متفاوت داشته باشد. مثلا صلاة در دار غصبی از این جهت و عنوان که صلاة است حکم وجوب (أقیموا الصلاة) دارد و از این جهت که عمل غاصبانه است حکم حرمت (لاتغصب) دارد. پس اشکالی ندارد که دو حکم شرعی همزمان از دو جهت و به واسطه دو عنوان بر یک شیء (معنون) وارد شود. پس اجتماع دو حکم شرعی جایز است.
مستشکل میگوید شما گفتید مقدمه داخلیه نمیتواند وجوب غیری داشته باشد چون اجتماع مثلین (دو وجوب) لازم میآید، چه اشکالی دارد ما دو عنوان داشته باشیم و به واسطه هر عنوان یک حکم بر شیء وارد شود. رکوع از این جهت که مقدمه داخلیه و جزئی از أجزاء مأموربه است، وجوب نفسی داشته باشد و از این جهت و عنوان که مقدمه تحقق صلاة است، وجوب غیری داشته باشد.
با این توضیح باید بپذیرید که مقدمه داخلیه هم داخل در محل نزاع مقدمه واجب است و باید بحث کنیم وجوب غیری مقدمه شامل مقدمه داخلیه هم میشود یا مختص مقدمه خارجیه است؟
جواب:
مرحوم آخوند میفرمایند کلام شما نسبت به بحث اجتماع امر و نهی صحیح است زیرا آنجا دو عنوان مستقل از یکدیگر داریم، هر عنوان که مستقلا محقق شود حکمش ثابت است. صلاة یک عبادت است که به جهت و عنوان صلاة بودن واجب است چه غصبی در کار باشد چه نباشد. عمل غاصبانه هم حرام است چه در قالب نماز باشد چه نباشد. پس در اجتماع امر و نهی دائما دو عنوان یعنی دو موضوع (صلاة و غصب) و دو حکم (وجوب و حرمت) داریم.
اما مقدمه داخلیه (مثل رکوع) چنین نیست و یک عنوان بیشتر بر آن منطبق نیست که آن هم عنوان صلاة باشد که ذی المقدمه است، دیگر عنوان مقدمیّت، برای رکوع، وجوب نیاورده است که بگویید یک وجوب از ناحیه عنوان نماز (ذی المقدمه) آمده است و یک وجوب هم از ناحیه عنوان مقدمیت (أجزاء مثل رکوع) آمده است. نماز بر أجزائش متوقف است نه بر عنوان مقدمیّت این أجزاء. پس یک موضوع داریم که نامش نماز و حکمش وجوب است و موضوع دیگری وجود ندارد که حکم دومی داشته باشد.
بله علت سرایت وجوب به أجزاء (مثل رکوع) عنوان مقدمیّت است اما عنوان مقدمیّت موضوع حکم قرار نگرفته است. "یجب الرکوع بالوجوب الغیری لأنّه مقدمةٌ" عنوان مقدمیّت صرفا علت وجوب رکوع است نه موضوع برای حکم وجوب، به محض اینکه صلاة واجب شد به وجوب نفسی، همین وجوب نفسی به رکوع هم تعلق گرفت و دیگر وجوب غیری قابل تحقق نیست چون اجتماع مثلین است. أقیموا الصلاة یک وجوب بیشتر نمیآورد که موضوعش صلاة است و نهایتا عنوان مقدمه داخلیه برای رکوع، علت میشود که همان وجوب نفسی صلاة به رکوع هم تعلق گرفته است. (معنون یعنی موضوع که در عبارت مرحوم آخوند همان رکوع است)
(فانقدح) روشن شد که أجزاء واجب دو عنوان و دو اعتبار مستقل ندارند که توهم شود عنوانِ در ضمن کلّ بودن برایشان وجوب نفسی بیاورد و عنوانِ مقدمّیت برایشان وجوب غیری بیاورد.
(اللهم الا) در پایان مرحوم آخوند یک توجیه برای کلام مستشکل ذکر میکنند که شاید مستشکل نمیخواهد دو وجوب نفسی و غیری و دو عنوان درست کند بلکه میخواهد بگوید مقدمه داخلیه مثل رکوع دو ملاک برای وجوب را دارا است هم میتوانسته وجوب نفسی داشته باشد هم میتوانسته وجوب غیری داشته باشد لکن به محض آمدن أقیموا الصلاة، وجوب نفسی به آن تعلق گرفته و دیگر وجوب غیری ندارد.
فتأمل
مرحوم آخوند خودشان یک حاشیه دارند و وجه فتأمل را اینگونه بیان میکنند که مقدمه داخلیه چون وجودش منطبق بر وجود ذی المقدمه است فقط ملاک وجوب نفسی را دارا است و نه وجوب غیری دارد نه ملاک وجوب غیری را دارد.
نکته چهارم: مقدمه خارجیه داخل محل نزاع است
در پایان تقسیم مقدمه به داخلیه و خارجیه میفرمایند مقدمه خارجیه چیزی است که واجب بدون انجام آن محقق نمیشود. البته برای مقدمه خارجیه اقسامی هم در بعض کتب اصولی ذکر شده[9] که نیازی به اطاله کلام در این زمینه نیست و ثمری ندارد.
و منها: تقسیمها الی العقلیه ...، ص132[10]
تقسیم دوم: مقدمه عقلیه، شرعیه و عادیه
دومین تقسیم از تقسیمات چهارگانه مقدمه، تقسیم مقدمه است از این جهت که چه کسی حکم کرده که این شیء مقدمه آن شیء است به عقلیه، شرعیه و عادیه.
مقدمه عقلیه مقدمهای است که عقل میگوید بدون انجام این مقدمه، امتثال ذی المقدمه ممکن نیست.
مقدمه شرعیه مقدمهای است که شارع حکم میکند بدون انجام آن، امتثال ذی المقدمه ممکن نیست یا لغو است. مانند وضو نسبت به نماز. البته مقدمه شرعیه در واقع به همان مقدمه عقلیه باز میگردد زیرا وقتی عقل ببیند شارع شرطی برای ذی المقدمه مطرح کرده است میگوید امتثال مشروط (مثل نماز) بدون انجام شرط (وضو) عقلا ممکن نیست.
مقدمه عادیة به دو بیان تفسیر شده است:
بیان اول: مقدمه عادیه مقدمهای است که وجود ذی المقدمه وابسته به این مقدمه نیست لکن در عرف و عادت بین مردم اینگونه است که تحقق ذی المقدمه معمولا با این مقدمه همراه است. مثل اینکه عادتا امام جماعت مسجد طلبهای است که معمّم باشد هر چند امامت جماعت برای غیر طلبه و غیر معمّم نیز اشکالی ندارد اما عادتا مردم فردی را برای امامت جماعت انتخاب میکنند که طلبه و معمّم است.
طبق این بیان دیگر مقدمه عادیه از محل بحث در مقدمه واجب خارج است زیرا انجام مقدمه اصلا واجب نیست که بحث کنیم آیا مقدمه عادیه وجوب غیری دارد یا ندارد.
بیان دوم: قبل از توضیح بیان دوم یک مقدمه فلسفی ذکر میکنیم:
مقدمه فلسفی: امتناع ذاتی و عرضی
امتناع یا استحاله بر دو قسم است: 1. امتناع ذاتی. یعنی یک شیء ممتنع است به هر نحوی که باشد. مثلا اجتماع نقیضین ممتنع است هر نوع و هر جوری، از جانب هر کسی (چه شارع چه مکلف) و در هر مورد و موضوعی که باشد.
2. امتناع عرضی. یعنی یک شیء ذاتا ممکن است لکن به خاطر یک خصوصیتی یا عروض حالتی ممتنع شده است.
بیان دوم این است که مقدمه عادیه چیزی است که اگر انجام نشود، وقوع ذی المقدمه محال عرفی است نه محال ذاتی. مثل اینکه پدر امر میکند به پسرش که برو بالای بام و کولرها را سرویس کن، مقدمه رفتن بالای بام استفاده از نردبان یا پله است، اینجا اگر از مقدمه یعنی نردبان یا راه پله استفاده نکند محال است به بام برسد اما یک محال عادی است نه ذاتی زیرا عقلا استحالهای ندارد که انسان بدون استفاده از نردبان یا راه پله با طیران به بام برسد. پس توقف ذی المقدمه بر مقدمه فعلا یک واقعیت است و همین که طیران امکان عادی ندارد باعث میشود مقدمه عادیه به منزله مقدمه عقلیه باشد که عقل میگوید بدون نردبان امکان امتثال امر پدر وجود ندارد.
فافهم
اشاره است به اینکه مقدمه شرعیه و عادیه را نمیتوان نوعی مقدمه عقلیه به شمار آورد زیرا در تعریف مقدمه عقلیه گفتیم چیزی است که واقعا و در حقیقت وجود ذی المقدمه وابسته به آن است و بدون اتیان مقدمه، امتثال ذی المقدمه محال ذاتی است، در حالی که مقدمه شرعیه و عادیه استحاله ذاتی ندارند.
خلاصه تقسیم دوم این شد که مقدمه از نگاه آمر به آن بر سه قسم است یا عقلیه یا شرعیه یا عادیه و مقدمه شرعیه و عادیه به مقدمه عقلیه برنمیگردند و نوعی مقدمه عقلیه نیستند. در هر صورت چه مقدمه شرعیه و عادیه، یک مقدمه عقلیه باشند یا نباشند داخل در محل نزاع مقدمه واجب هستند که آیا وجوب ذی المقدمه ملازمه با وجوب غیری مولوی مقدمه دارد یا خیر؟
و منها تقسیمها الی مقدمة الوجود ...، ص133
تقسیم سوم: مقدمه وجود، صحت، وجوب و علم
سومین تقسیم برای مقدمه این است که مقدمه یا مقدمه وجود است یا مقدمه صحت یا مقدمه وجوب یا مقدمه علم.
مقدمه وجود آن است که وجود و تحقق واجب و مأموربه متوقف است بر انجام این مقدمه (چه عقلا چه عادتا) مثل سفر نسبت به حج. یعنی اصلا تحقق و وجود گرفتن انجام حج متوقف است بر سفر کردن به مکه مکرمه.
مقدمه صحت آن است صحت ذی المقدمه متوقت است بر انجام مقدمه هر چند وجود ذی المقدمه متوقف بر این مقدمه نباشد. وضو مقدمه صحت نماز است هر چند بدون وضو گرفتن میتواند به نماز بایستد.
مرحوم آخوند میفرمایند تفاوتی هم ندارد که در بحث صحیح و أعم کدام مبنا را انتخاب کرده باشیم زیرا چه صحیحیها که معتقدند الفاظ عبادات برای صحیح وضع شدهاند و چه أعمی ها که معتقدند الفاظ عبادات برای أعم از صحیح و فاسد وضع شدهاند هر دو اتفاق نظر دارند که وظیفه شرعیه مکلفان، عمل صحیح است و انجام عمل صحیح است که میتواند تکلیف را ساقط کند. بنابراین روشن است که مقدمه صحت در واقع نوعی مقدمه وجود است زیرا وجود ذی المقدمه و ایجاد نماز صحیحی که مسقط تکلیف است بدون انجام این مقدمه یعنی وضو ممکن نیست.
مقدمه وجوب آن است که واجب شدن ذی المقدمه وابسته به این مقدمه است. مثل استطاعت نسبت به حج که اگر استطاعت محقق شود حج واجب میشود و الا انجام حج بر مکلف اصلا واجب نیست.
مرحوم آخوند میفرمایند مقدمه وجوب از محل نزاع در مقدمه واجب خارج است زیرا:
ـ اگر خود ذی المقدمه یعنی حج هنوز وجوب ندارد، چگونه باعث وجوب مقدمه و تحصیل استطاعت و پول جمع کردن شود.
ـ اگر خود ذی المقدمه واجب شده باشد معنایش این است که استطاعت آمده که حج واجب شده پس دیگر وجوب مقدمه و الزام مکلف به ایجاد مقدمه میشود طلب حاصل.[11] (استطاعت هست که حج واجب شده پس دستور به وجوب ایجاد استطاعت طلب حاصل است)
مقدمه علمیه آن است که وقتی شارع انجام کاری مثل شستن صورت و دستها در وضو را واجب قرار داده، عقل میگوید برای اینکه یقین کنی مقدار لازم را شستهای احتیاطا بالاتر از آرنج آب بریز که یقینا تمام محدوده واجب را شسته باشی. پس مقدمه علمیه یعنی انجام کاری که باعث میشود علم به انجام وظیفه پیدا کنیم. شستن بالاتر از آرنج مقدمه است و علم به انجام تکلیف، ذی المقدمه است.
میفرمایند مقدمه علمیه هم از محل نزاع مقدمه واجب خارج است زیرا عقل مستقلا و بدون نیاز به دستور شارع به این مقدمه، لازم میداند عمل به گونهای انجام شود که مسقط تکلیف باشد و مکلف را ایمن از عذاب گرداند. پس با وجود حکم عقل به مقدمه علمیه، دیگر معنا ندارد بحث کنیم آیا وجوب غیری مولوی از ذی المقدمه به مقدمه سرایت میکند یا خیر؟ همینکه عقل میگوید انجام مقدمه علمیه لازم است بر فرض که شارع هم به آن امر کند میشود ارشاد به همان حکم عقل نه مولوی.
خلاصه کلام این شد که مقدمه صحت به مقدمه وجود برگشت، مقدمه وجوب و مقدمه علمیه هم از محل بحث خارج است. نتیجه این میشود که از چهار قسم موجود در سومین تقسیم، تنها مقدمه وجود است که محل بحث و نزاع در مقدمه واجب است که آیا وجوب ذی المقدمه ملازمه دارد با وجوب غیری مولوی مقدمه یا خیر؟
و منها تقسیمها الی المتقدم ...، ص133[12]
تقسیم چهارم: متقدّم، مقارن و متأخّر
مقدمه از جهت زمان انجامش در مقایسه با ذی المقدمه بر سه قسم است زیرا:
یا مقدمه قبل از ذی المقدمه باید انجام شود که به آن مقدمه متقدّم میگوییم مثل وضو نسبت به نماز.
یا مقدمه همزمان و مقارن با ذی المقدمه باید انجام شود که به آن مقدمه مقارن میگوییم مانند استقبال قبله نسبت به نماز.
یا مقدمه بعد از ذی المقدمه باید انجام شود که به آن مقدمه متأخّر میگوییم. مثالی که از اصول فقه مرحوم مظفر با آن آشنا هستید غسل لیلی خانم مستحاضه کثیره است که طبق بعض اقوال روزهای که در روز گرفته و تمام شده در صورتی صحیح است که بعد مغرب غسل انجام دهد پس انجام غسل بعد مغرب و اتمام روزه میشود مقدمه صحت روزهای که در روز گرفته است. مثال دیگر این بحث عقد فضولی (ذی المقدمه) و اجازه بعدی مالک (مقدمه) طبق مبنای کاشفیت است که هم در اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم هم در مکاسب مرحوم شیخ انصاری[13] مبحث بیع فضولی. البته مرحوم شیخ انصاری شرط متأخر را قبول ندارند. مثلا شنبه بیع فضولی محقق شده و دوشنبه مالک اجازه داده است، قائلین به کشف میگویند با آمدن اجازه (شرط متأخر) کشف میکنیم بیع از همان روز شنبه صحیح بوده است.
اشکال: مقدمه یا شرط متأخر محال است
قبل از توضیح اشکال یک مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه فلسفی:
در فلسفه اثبات شده که علّت تقدّم رتبی دارد بر معلول.[14] یعنی ابتدا باید علت (مثل آتش) باشد تا معلول (مثل سوختن) محقق شود اما از نظر زمانی باید علت و معلول همزمان و مقارن یکدیگر محقق شوند یعنی هم آتش باشد هم تماس آتش با کاغذ خشک. بنابراین:
ـ محال است که ابتدا معلول (مثل سوختن) محقق شود سپس علتّش (مثل آتش) بیاید.
ـ محال است ابتدا علّت تامه محقق شود و با یک فاصله زمانی معلول محقق شود بلکه باید همزمان باشند.[15]
اشکال مشهوری در بحث مقدمه متأخر یا شرط متأخر مطرح است که محال است ابتدا معلول یا مشروط ایجاد شود سپس علت یا شرطش محقق شود. لذا محال است که ابتدا ذی المقدمه انجام شود و بعد از آن مقدمه محقق شود پس مقدمه متأخر محال خواهد بود.[16]
مرحوم آخوند میفرمایند این اشکال به مقدمه متقدم هم وارد است زیرا مقدمه متقدم هم یکی از أجزاء علت تامه است و وقتی مقدمه قبل از ذی المقدمه محقق شد دیگر زمانش از بین رفته است و ذی المقدمه در زمانی محقق میشود که مقدمه وجود ندارد و معدوم است چگونه مقدمهای که معدوم شده اثر کند در ذی المقدمهای که تازه میخواهد موجود شود؟ مثل وصیت که مثلا زید وصیت میکند کتابهایش ملک بکر باشد، این وصیّت علت است، اما معلول آن یعنی مالکیّت بکر مثلا ده سال بعد وقتی که زید از دنیا رفت محقق میشود چگونه مقدمه یا شرطی که معدوم شده در ذی المقدمه یا مشروط موجود اثرگذار باشد؟
همچنین در بیع صرف (نقدین یعنی طلا و نقره) یا بیع سلم (پیش خرید که اول پول میدهد بعدا کالا تحویل میگیرد) بلکه در تمام عقود مثل عقد بیع یا نکاح که اول ایجاب میآید و بعد از سکوتِ موجِب، ایجاب معدوم میشود لذا قبول در زمانی مطرح شده است که ایجاب وجود ندارد. برای رفع اشکال باید بگوییم مقدمه باید مقارن با ذی المقدمه محقق شود که این اشکال وارد نشود پس تنها مقدمه مقارن قابل پذیرش است نه مقدمه متقدم و متأخر در حالی که در احکام شرعی هم مقدمه (و شرط) متقدم داریم هم مقدمه (و شرط) متأخر و این احکام شرعی که چند مثال هم برایش مطرح کردیم مخالف با قاعده عقلی است که در مقدمه اشاره کردیم.
و التحقیق فی رفع ...، ص134
جواب: لحاظ شرط همراه با مشروط است
مرحوم آخوند از این اشکال پاسخ میدهند لکن قبل از بیان کلامشان دو مقدمه باید ذکر کنیم:
مقدمه فقهی: اقسام حکم شرعی
حکم شرعی دو قسم است یا تکلیفی که همان جعل شارع در احکام خمسه وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه است یا غیر از این احکام خمسه است که به آن حکم وضعی میگوییم مانند ملکیّت، زوجیّت، طهارت، سببیّت و ...
تفاوت حکم تکلیفی و وضعی و خصوصیات این دو در رسائل ضمن اقوال استصحاب و بررسی أدله قائلین به قول هفتم[17] (تفصیل بین حکم تکلیفی و وضعی) به تفصیل مطرح شده است که محدوده مربوط به اقوال استصحاب چندین سال است که خوانده نمیشود. البته در کفایه ضمن دلیل چهارم از أدله استصحاب (که روایات است) خواهد آمد.[18]
مقدمه اصولی: مراحل انجام یک فعل اختیاری
در مبحث ماده امر ذیل بحث طلب و اراده مرحوم آخوند فرمودند انسان قبل از انجام هر کاری چهار مرحله در نفس خودش طی کرده است که در مرحله پنجم میبینیم یک عملی از او سر زد و واقع شد. برای تبیین کیفیت اراده شارع، آن را به همین مراحل انسانی تشبیه کردند:
یکم: خطور به ذهن. (برای تحقق فعل آب خوردن، ابتدا آب به ذهنش خطور میکند)
دوم: میل و رغبت به انجام عمل. (ممکن است مثلا سمّ به ذهن انسان خطور کند اما میل به آن پیدا نمیکند)
سوم: مفید بودن را تصدیق میکند. (در ذهنش تصدیق میکند که آب برای او مفید است)
چهارم: رفع موانع. (موانع رسیدن به آب را مرتفع میسازد مثلا خود را به ظرف آب میرساند.)
پنجم: اراده (یا همان طلب) انجام عمل. (با تحریک عضلات آب را برمیدارد و میآشامد یا امر میکند به آوردن آب)
مرحوم آخوند در سه مرحله از این اشکال جواب میدهند زیرا میفرمایند مقدمه یا شرط از سه حال خارج نیست یا مربوط به حکم تکلیفی است یا حکم وضعی یا مأموربه:
یکم: بررسی شرط یا مقدمه حکم تکلیفی
(أما الأول) مثلا شارع فرموده روزه امروز بر شما واجب است به شرطی که فردا صدقه دهید، پس وجوب تکلیفی مشروط است به یک شرط متأخر که صدقه فردا است، اینجا هیچ تنافی با قاعده عقلی وجود ندارد نه در جعل شارع نه در امتثال مکلف.
نسبت به جعل شارع: جعل یک حکم شرعی فعل اختیاری شارع است که ابتدا حکم به ذهن شارع خطور میکند سپس میل به انجام آن توسط مکلف پیدا میکند و میبیند این روزه به شرطی برای مکلف فائده دارد که فردایش صدقه دهد، سپس موانع را هم رفع میکند و این حکم تکلیفی وجوب را بر مکلف واجب میگرداند. در این روند مولا مشروط یعنی روزه را لحاظ کرد و شرط متأخر آن را هم لحاظ کرد سپس به هر دو امر کرد. پس در ناحیه جعل و امر و تکلیف مولا هیچ انفکاک و فاصلهای بین مشروط و شرط متأخر به وجود نیامد که مشکل عقلی داشته باشد.
نسبت به امتثال مکلف: مکلف در مقام عمل، روزه و صدقه را انجام میدهد و با پرداخت صدقه غرض شارع محقق شده و امر شارع امتثال شده است پس در بُعد امتثال مکلف هم تنافی با قاعده عقلی وجود ندارد. (بُعد امتثال مکلف در عبارت مرحوم آخوند تصریح نشده)
نتیجه اینکه همانطور که در شرط مقارن جعل شارع و عمل مکلف تنافی با قاعده عقلی ندارد و انفکاک بین علت و معلول به وجود نمیآید، در شرط متقدم و متأخر هم تنافی با قاعده عقلی وجود ندارد. به عبارت دیگر شارع اموری را در حکم تکلیفی خودش دخیل دانسته است که به آن شرط میگوییم دیگر تفاوتی ندارد شرط متقدم باشد یا مقارن یا متأخر، مهم این است که شارع در جعل خودش ابتدا شرط و مشروط را به صورت همزمان لحاظ کرد سپس به هر دو همزمان امر نمود، مکلف هم وقتی امتثال مشروط و شرط را به اتمام رساند میگوییم تکلیف شارع را امتثال نمود.
دوم: بررسی شرط یا مقدمه حکم وضعی
(و کذا الحال) مرحوم آخوند میفرمایند نسبت به حکم وضعی هم وضعیت همینطور است که هیچ اشکال و تنافی با قاعده عقلی (استحاله افکاک بین معلول و علت) وجود ندارد زیرا شارع حکم وضعی زوجیّت یا ملکیّت را در نظر میگیرد و میبیند برای تحقق آن باید ابتدا یک لحاظ و شرط اتفاق بیافتد (صیغه ایجاب و قبول انجام شود) سپس مکلیّت یا زوجیّت بیاید. یا در مثال بیع فضولی شارع میبیند برای تحقق حکم وضعی ملکیّت علاوه بر ایجاب و قبول یک لحاظ (اجازه بعدی مالک) هم باید ضمیمه شود، تا حکم وضعی ملکیّت محقق شود، این لحاظ همان شرط یا مقدمه است که تفاوتی ندارد متقدم باشد یا مقارن یا متأخر. مهم این است که (هم در بُعد جعل شارع و هم در بُعد امتثال مکلف) حکم وضعی با آن لحاظ و شرط وقتی مقارن و همراه شدند جعل شارع یا امتثال مکلف محقق میشود.
فردا سالروز جنایت وهابیّت در تخریب قبور أئمه بقیع علیهم السلام است، تجدید داغ دل شیعیان را تسلیت عرض میکنم.
و أمّا الثانی: فکون ...، ص135[19]
سوم: بررسی شرط یا مقدمه مأموربه
سومین حالتی که مرحوم آخوند برای شرط یا مقدمه در نظر میگیرند شرط یا مقدمه مأموربه است. شرط یا مقدمه مأموربه هم یا مقدم است یا مقارن یا متأخر که در هر سه حالت اشکال نقض قاعده عقلیه و انفکاک بین علت یا معلول یا تقدم معلول بر علت پیش نمیآید.
قبل از تبیین کلام مرحوم آخوند که با عبارات مختلف و مفصلی توضیح میدهند یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: تغییر حسن و قبح با تغییر عنوان
در اصول فقه مرحوم مظفر[20] مباحث حسن و قبح خواندهایم در کفایه[21] هم با بیان دیگری ذیل بحث تجری خواهد آمد و در همین بحث هم تصریح میکنند که تغییر عنوان و اعتبار نسبت به یک فعل میتواند حکم حُسن را تبدیل به قبح یا بالعکس کند. (البته در غیر از حسن و قبح ذاتی) مثلا ضرب یتیم اگر دارای عنوان تأدیب باشد حسن است و اگر دارای عنوان إیذاء و تحقیر باشد قبیح است.
مرحوم آخوند میفرمایند اگر شرط متقدم یا متأخر شرط مأموربه باشد باعث نقض قاعده عقلی (استحاله انفکاف معلول از علت یا تقدم معلول بر علت) نمیشود نه در حیطه جعل حکم توسط شارع نه در حیطه امتثال توسط مکلف.
به عنوان مثال امر شارع به روزه به صورت مطلق و بدون قید مصلحت ندارد اما همین روزه با لحاظ غسل جنابت قبل اذان صبح مطلوب است یا نسبت به مستحاضه کثیره روزه بدون غسل نزد شارع مطلوب و حسن نیست اما با غسل بعد مغرب مطلوب است. پس آنچه مطلوب مولا است و امر به آن تعلق گرفته نه روزه به تنهایی بلکه روزه با ضمیمه و لحاظ غسل است.
مکلف هم در صورتی این امر را امتثال کرده است که هر دو را با هم انجام دهد.
پس هم در بُعد جعل شارع با یک شرط مقارن مواجهایم (همزمانی امر به غسل با روزه) هم در بُعد امتثال مکلف. (انضمام روزه به غسل)[22]
به عبارت دیگر مشروط به شرط متقدم یا متأخر در صورتی نزد شرع حُسن دارد و مطلوب یا مأموربه است که با لحاظ شرط باشد (روزه با لحاظ غسل).[23]
نکته: هر سه قسم داخل محل بحث است
(و لایخفی أنها) آخرین نکته ذیل تقسیم مقدمه واجب به متقدّم، مقارن و متأخر این است که میفرمایند هر سه قسم داخل محل بحث در مبحث مقدمه واجب هستند. به عبارت دیگر در هر سه قسم باید بررسی کنیم آیا بین وجوب مقدمه با وجوب ذی المقدمه ملازمه هست یا خیر؟ آیا وجوب از ذی المقدمه به مقدمه هم سرایت میکند یا خیر؟
پس اگر بین وجوب ذی المقدمه با وجوب مقدمه ملازمه باشد، مقدمه متأخر هم اتیانش واجب است لذا مستحاضه کثیره روزهاش در صورتی صحیح است که بعد مغرب غسل واجبش را انجام دهد و روزه (مشروط) بدون اتیان شرط (غسل لیل) صحیح نخواهد بود.
خلاصه امر دوم:
چهار تقسیم از تقسیمات مقدمه واجب ذکر شد و اقسامی که داخل محل بحث مقدمه واجب هستند که باید بررسی کنیم آیا وجوب ذی المقدمه تلازم با وجوب غیری مولوی مقدمه هم دارد یا خیر عبارت بودند از:
مقدمه خارجیه عقلیه یا شرعیه یا عادیه (که اگر مقدمه انجام نشود وقوع ذی المقدمه محال عادی است) که مقدمه وجود یا صحت باشد چه مقدم چه مقارن و چه متأخر.
الأمر الثالث: فی تقسیمات الواجب، ص137[24]
امر سوم: تقسیمات واجب
حال که سخن از مقدمه واجب است، جا دارد بعضی از تقسمات مربوط به خود واجب یا همان ذی المقدمه هم مورد بحث قرار گیرد که این تقسیمات عبارتاند از تقسیم واجب به: 1. مطلق و مشروط. 2. معلّق و منجّز. 3. نفسی و غیری. 4. اصلی و تبعی. (بعضی از تقسیمات مانند عینی و کفایی یا تعیینی و تخییری، موقت و غیر موقت در فصلهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم خواهد آمد.)
تقسیم اول: واجب مطلق و مشروط
در رابطه با تقسیم واجب به واجب مطلق و مشروط پنج نکته بیان میفرمایند:
نکته اول: تعریف مطلق و مشروط
قبل از بیان نکته اول یک مقدمه منطقی بیان میکنیم:
مقدمه منطقی: اقسام تعریف (حقیقی و لفظی، حد و رسم)
تعریف بر دو قسم است: حقیقی و شرح الإسمی. مرحوم آخوند معتقدند تعریف حقیقی اشیاء ممکن نیست زیرا ما احاطه به تمام زوایای وجودی اشیاء نداریم که بتوانیم جنس و فصل حقیقی آنها را به دست آوریم لذا تمام تعاریف را تعاریف شرح الإسمی یا لفظی[25] میدانند که بر این اساس معنا ندارد در نقد یک تعریف گفته شود جامع افراد یا مانع اغیار نیست. ایشان در چند موضع کفایه[26] از جمله در انتهای کفایه ذیل تعریف اجتهاد میفرمایند: لا وقع للإیراد على تعریفاته بعدم الانعکاس أو الاطراد، کما هو الحال فی تعریف جل الأشیاء لولا الکلّ، ضرورة عدم الإحاطة بها بکنهها، أو بخواصها الموجبة لامتیازها عما عداها، لغیر علام الغیوب.[27]
مرحوم مظفر در المنطق[28] میفرمایند تعریف حقیقی یا به حدّ تام است یا به رسم تام:
حدّ تام: تعریف شیء با جنس و فصل قریب مانند الإنسان حیوان ناطق.
رسم تام: تعریف شیء با جنس قریب و عرضی خاص مانند الإنسان حیوان متعجّب.
تعریف حقیقی باید جامع افراد و مانع اغیار باشد اما در تعریف شرح الاسمی صرفا میخواهیم ذهن مخاطب را به معنای لفظ نزدیک کنیم مانند اینکه در پاسخ به سؤال: "السُعدانة ما هی؟" میگوییم: "نبتٌ" یعنی یک گیاه است.
مرحوم آخوند میفرمایند برای دو اصطلاح مطلق و مشروط تعریفهای متعددی ذکر شده (و بعضی تا 9 تعریف ذکر کردهاند[29]) که هیچکدام جامع افراد و مانع اغیار نیستند و نیازی به صرف وقت در بررسی آنها نیست زیرا همه آنها صرفا تعریف شرح الاسمی هستند نه تعریف حقیقی به حد و رسم.
میفرمایند در هر صورت مطلق و مشروط معنای اصطلاحی خاص اصولی ندارند بلکه همان معنای لغویشان در علم اصول مورد نظر است. واجب مطلق یعنی واجبی که رها و بدون قید است و واجب مشروط یعنی واجبی که شرط و قید دارد.
نکته دوم: مطلق و مشروط بودن نسبی است
(کما أنّ الظاهر) قبل از بیان نکته دوم یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: شرائط عامه تکلیف
در اصول فقه[30] مرحوم ظفر در مبحث اوامر ذیل تقسیمات واجب و تقسیم واجب به مطلق و مشروط خواندیم که شرائط عامه (عمومی تمام) تکالیف سه تا است: عقل، بلوغ و قدرت. بعضی علم را هم مطرح کرده بودند که مرحوم مظفر فرمودند علم از شرائط عامه تکلیف نیست. پس هیچ تکلیف شرعی وجود ندارد الا اینکه این سه شرط در آن مطرح است.
مرحوم آخوند میفرمایند وقتی میگوییم بعضی از واجبات، واجب مطلق و رهای از هر قیدی هستند مقصود قیود و شرائطی عیر از شرائط عامه تکلیف است چرا که تمام تکالیف به عقل، بلوغ و قدرت مشروط هستند و از این جهت اصلا واجب مطلق نخواهیم داشت.
نتیجه اینکه مقصود از واجب مطلق این است که غیر از شرائط عامه تکلیف قیدی نداشته باشد، و مطلق یا مشروط بودن یک قید اضافی و نسبی است یعنی وقتی واجبی مانند نماز را نسبت به استقبال به قبله میسنجیم میبینیم واجب مشروط است است اما طواف را که نسبت به استقبال قبله (رو به قبله بودن) میسنجیم میبینیم واجب مطلق است. یا همین طواف که نسبت به قبله واجب مطلق است نسبت به وضو واجب مشروط است.
نکته سوم: هئیت و ماده در جزاء مشروط است به تحقق شرط
(ثمّ إنّ الظاهر) قبل از تبیین این نکته هم به مقدمهای اشاره میکنیم:
مقدمه ادبی: عملکرد ادات شرط
در مباحث ادب عربی خواندهایم[31] ادات شرط مثل "إن" و "لو" عامل ایجاد سببیّت بین شرط و جزاء هستند. یعنی تحقق جزاء با خصوصیات مختلفش مشروط به این شرط است. مثال: "إن جائک زیدٌ فأکرمه" در این مثال "فأکرمه" جزاء است. "أکرم" صیغه امر دال بر وجوب و مادهاش اکرام است. جزاء میخواهد بگوید تا زید نیاید نه وجوب (هیئت) است نه اکرام (ماده).
البته بین ادات شرط مانند "إن" با "لو" تفاوتهایی وجود دارد که هر کدام برای دلالت بر چه نوع سببیّت و زمانی بکار میروند.
مرحوم آخوند میفرمایند در مثال "إن جائک زیدٌ فأکرمه" بحث این است که چه چیزی مشروط به مجیء زید شده است؟ آیا ماده اکرام مشروط به مجیء شده یا علاوه بر ماده، هیئت و وجوب هم مشروط به این شرط است؟
در پاسخ به این سؤال بین مرحوم آخوند با مرحوم شیخ اعظم انصاری اختلاف نظریه وجود دارد:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قبول داریم ظاهر جمله شرطیه دلالت میکند هیئت و ماده هر دو مشروط به شرط هستند یعنی اگر مجیء زید محقق نشد نه وجوبی هست و نه اکرامی، اما به جهت محذور عقلی باید از این ظهور دست برداریم و بگوییم در جملات شرطیه، هیئت و وجوب، مشروط به شرط نیست یعنی هر چند زید نیامده باشد وجوب هست اما اکرام مشروط به آمدن زید است.
مرحوم آخوند معتقدند هیچ محذور عقلی وجود ندارد و چنانکه جمله شرطیه ظهور دارد باید بگوییم هم هیئت هم ماده در جزاء، مشروط به تحقق شرط است پس تا زید نیامده نه وجوبی هست و نه اکرامی و مجیء زید باعث میشود هم وجوب بیاید هم اکرام.
تبیین مبنای مرحوم شیخ انصاری
مرحوم شیخ انصاری دو مدعا دارند: 1. شرط، قید هیئت نیست. 2. شرط قید ماده هست.
مدعای اول: شرط، قید هیئت نیست.
(أمّا امتناع کونه) قبل از بیان مطلب یک مقدمه اصولی حاوی دو نکته از مباحث قبلی کفایه بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: رابطه اطلاق و تقیید، وضع هیئات و حروف
نکته یکم: رابطه اطلاق و تقیید، ملکه و عدم ملکه است.
در اصول فقه مرحوم مظفر[32] همچنین در کفایه[33]، مبحث تعبدی و توصلی خواندیم که رابطه بین اطلاق و تقیید، ملکه و عدم ملکه است. یعنی هر جا اطلاق ممکن نباشد تقیید هم ممکن نیست. (ملکه تقیید و عدم ملکه اطلاق است)
نکته دوم: وضع در هیئات و حروف
مرحوم آخوند در مبحث وضع فرمودند در حروف و هیئات وضع عام، موضوعله عام و در اغلب موارد مستعملفیه هم عام است. اما مرحوم شیخ انصاری معتقدند در وضع حروف و هیئات (مثل هیئت امر و نهی) وضع عام و موضوعله خاص و جزئی است. یعنی هیئت امر در یک وجوب جزئی بکار میرود و استعمال میشود.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند از آنجا که هیئت وضع شده در فرد خاص و جزئی، و فرد جزئی هم نمیتواند مطلق باشد، پس هیئت محال است که مطلق واقع شود در نتیجه تقیید هیئت هم محال است. پس اگر در جمله شرطیه، یک قید یا شرط مطرح میشود نمیتوان آن را قید و شرط هیئت دانست بلکه شرط برای ماده است. لذا در همان مثال "إن جائک زیدٌ فأکرمه" مجیء، شرط برای وجوب نیست بلکه شرط برای اکرام است. نتیجه این است که قبل از آمدن زید وجوب هست اما اکرام مقیّد و مشروط به مجیء است.
أما لزوم کونه ...، ص138 [34]
مدعای دوم: شرط، قید ماده هست
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند هر عاقلی (چه خالق چه مخلوق) وقتی توجه و التفات پیدا میکند به شیءای از دو حالت خارج نیست:
ـ یا به آن شیء رغبت پیدا میکند و طلب و خواست او به آن شیء تعلق میگیرد.
ـ یا به آن شیء رغبتی ندارد و طلب و خواست او هم به آن شیء تعلق نمیگیرد.
آنجا که رغبت پیدا میکند:
ـ یا به صورت مطلق رغبت دارد و هیچ قیدی ندارد. (هر زمان و هر مکان باشد تفاوت ندارد)
ـ یا در صورت وجود یک قید خاص، مطلوب و مورد رغبت او است.
جایی که با یک قید خاص مطلوب او است دو حالت دارد:
ـ یا تحقق این قید در اختیار فرد نیست مثلا دوست دارد شب چهارشنبه به جمکران برود اما رسیدن شب چهارشنبه در اختیار او نیست.
ـ یا تحقق این قید در اختیار فرد است.
جایی که تحقق یک قید خاص، مطلوب مولا است و در اختیار فرد است:
ـ یا مولا به آن امر کرده مثلا مولا فرموده در مسجد جمکران نماز امام زمان علیه السلام بخوان که در اختیار من است.
ـ یا مولا به آن امر نکرده مثلا مولا نفرموده پیاده به جمکران برو.
آنجا هم که مولا امر کرده تفاوتی ندارد که مثل عدلیه معتقد باشیم احکام تابع مصالح و مفاسد است لذا اگر مولا امر کرده پس مصلحت داشته یا مانند اشاعره بگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد نیست و صرفا امر دارد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مطلوبی که مقیّد به یک شرط یا قید است از این صور و حالات خارج نیست و به تمام این صور و حالات که دقت میکنیم میبینیم در همهشان رغبت، میل و طلب به ماده تعلق گرفته نه هیئت امر.
پاسخ مرحوم آخوند
(و لایخفی ما فیه) مرحوم آخوند از هر دو مدعای مرحوم شیخ انصاری جواب میدهند:
نقد مدعای اول مرحوم شیخ:
در نقد مدعای اول دو جواب اینجا مطرح میکنند سپس حدود بیست صفحه بعد ذیل بحث واجب نفسی و غیری نکتهای اضافه میکنند.[35]
اولا:
قبل از توضیح جواب اول مرحوم آخوند یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: لحاظ عدم استقلال در وضع حروف و هیئات
در جلسه قبل ضمن مقدمهای اشاره کردیم از نظر مرحوم آخوند کیفیت وضع در حروف و هیئات و أسماء اجناس به صورت وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه هم غالبا عام است. پس هیئت إفعل دال بر یک وجوب جزئی نیست بلکه دال بر کلی وجوب است، یا حرف مِن دال بر یک ابتدائیت جزئی نیست. البته تفاوت وضع بین مثلا اسماء اجناس با حروف و هیئات این است که واضع اسم را وضع کرده برای معنای عام با لحاظ استقلالی اما حروف و هیئات را وضع کرده برای معنای عام با لحاظ غیر استقلالی یعنی وجودشان صرفا رابط است.
جواب اول یک جواب مبنایی است یعنی مرحوم آخوند میفرمایند اگر موضوعله هیئات جزئی بود طبیعتا اطلاق نداشتند و به دنبال آن قابل تقیید هم نبودند اما این مدعا را در امر دوم از امور مقدمات کفایه نقد کردیم. لذا معتقدیم موضوعله هیئات یک معنای عام است لذا قابل تقیید هم هستند. پس در مثال "إن جائک زیدٌ فأکرمه" اشکالی ندارد که مجیء هم قید هیئت امر و وجوب باشد هم قید ماده.
ثانیا:
(مع أنّه لو سلّم) میفرمایند سلّمنا که موضوعله هیئات، خاص و جزئی باشد اما تقیید این معنای جزئی اشکالی ندارد زیرا اگر مولا ابتدا هیئت "أکرم" را انشاء کند و بفرماید "أکرم زیدا" فقط یک وجوب خاص و جزئی إنشاء شده و در این صورت چون قابلیّت اطلاق نیست پس قابلیّت تقیید هم نیست و کلام مرحوم شیخ انصاری صحیح است اما مولا از ابتدا هیئت را مقیّد به مجیء زید لحاظ کرده و سپس هیئت و ماده را انشاء کرده و فرموده "إن جائک زیدٌ فأکرمه". پس اگر انشاء مولا از ابتدا مقیّد و جزئی باشد اشکالی ندارد بگوییم هم هیئت هم ماده مقیّد و جزئی هستند، نهایتا این طلبِ مقیّد را با دو لفظ و دو دالّ ابراز فرموده یکی "إن جائک" و دیگری "فأکرمه" است.
اشکال: انفکاک معلول از علت
(إن قلت) مستشکل میگوید اگر شرط، قید هیئت باشد باعث میشود بین إنشاء و مُنشأ (علت و معلول) انفکاک و جدایی وقع شود در حالی که به حکم عقل ضروری انفکاف بین علت و معلول محال است.
توضیح اشکال این است که وقتی مولا میفرماید: "إن جائک زیدٌ فأکرمه" به گفته شما هیئت انشاء شده است در حالی که چون هنوز مجیء زید (شرط) محقق نشده و زید نیامده است مُنشأ و وجوب چند روز بعد خواهد بود و این هم انفکاک بین علت و معلول و محال است.
جواب:
مرحوم آخوند میفرمایند مُنشَأ، طلب و وجوبِ معلّق است به این معنا که تا قبل از تحقق شرط و مجیء زید اصلا وجوب و طلب نداریم به عبارت دیگر شارع انشاء هیئت را معلق به مجیء زید نمود، پس تا مجیء زید محقق نشود اصلا انشاء و علت تامه محقق نشده و طبیعتا معلول و مُنشأ هم محقق نمیشود. پس انفکاک بین علت و معلول نیست چون علت تامه هنوز محقق نشده است.
پس خیلی روشن است که اگر شرط محقق نشده، طلب و وجوب هم محقق نشده و الا (اگر طلب بیاید و شرط محقق نشده باشد) باعث تخلف مُنشَأ از انشاء و معلول از علت میشود.
(و إنشاء امر) چنانکه إخبار معلق (و علی تقدیرٍ) ممکن است إنشاء معلق هم ممکن است. در إخبار مثلا زید میگوید: "إن تضربنی أضربک" اگر مرا بزنی تو را میزنم، گوینده خبر میدهد از زدن که معلّق است بر ضرب و اشکالی هم ندارد لذا إنشاء معلّق هم اشکالی ندارد که بگوید :"إن جائک زیدٌ فأکرمه".
[1]. جلسه 95 (شنبه، 1403.01.25)
[2]. مانند مرحوم ملا مهدی نراقی (متوفای 1209 ه ق) در أنیس المجتهدین فی علم الأصول، ج1، ص134: اختلف القوم فی وجوب ما لا یتمّ الواجب إلاّ به إذا کان مقدورا - و یعبّر عنه بمقدّمة الواجب - على أربعة أقوال.
و مرحوم محمد حسین قمی در توضیح القوانین، ص87: قوله دام ظله العالى اختلف الاصولیون فى ان الامر بالشیء یقتضى الخ یعنى اختلف القوم فى وجوب ما لا یتم الواجب إلاّ به و هو المعبّر عنه بمقدمة الواجب.
مرحوم کلانتر مقرّر مباحث مرحوم شیخ انصاری در مطارح الأنظار عنوان بحث را "القول فی وجوب مقدمة الواجب" مطرح کردهاند هر چند مرحوم شیخ انصاری به این نکته مرحوم آخوند کاملا توجه دارند و توضیح میدهند که بحث اصولی نباید صِبغة فقهی داشته باشد لذا باید از اقتضاء وجوب شیء برای وجوب مقدمهاش سخن گفت اما در مطارح الأنظار چنین عنوانی آمده است. مگر اینکه عنوان از شیخ انصاری نباشد.
[3]. معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص62: لیس لصیغة الأمر دلالة على إیجابه بواحدة من الثلاث ...
[4]. مرحوم حکیم در حقائق الأصول، ج1، ص216 میفرمایند: الفرق بین الدلالة الالتزامیة اللفظیة و بین اللزوم العقلی المدعى کونه محل النزاع أن الدلالة الالتزامیة یعتبر فیها إما اللزوم العرفی أو العقلی البیِّن بالمعنى الأخص بحیث یلزم من تصور الملزوم تصور اللازم و اللزوم العقلی فی کلام المصنف (ره) أعم من ذلک و من البین بالمعنى الأعم و هو ما یجب معه الحکم باللزوم عند تصور الطرفین و من غیر البیِّن و هو ما لا یکون کذلک.
[5]. جلسه 96 (یکشنبه، 1403.01.26)
[6]. در دو مورد این تعریف را ذکر میکنند یکی در مبحث اوامر، بحث صیغه امر و تقسیم واجب به نفسی و غیری، جزء1، ص77 و دیگری در بحث ملازمات عقلیه، غیر مستقلات عقلیه، مقدمه واجب، جزء 2، ص262.
[7]. اصول الفقه، جزء2، ص313.
[8]. کفایة الأصول، ج1، ص209.
[9]. در کتبی مانند فصول، قوانین الأصول و از جمله مطارح الأنظار که مرحوم شیخ انصاری میفرمایند: "فتارة یکون على وجه یمتنع تخلّف ذیها عنها، و تارة یکون على وجه لو لم یکن ما یمنع منه لکان مترتّبا علیه، و تارة یکون ممّا یستند إلیه بعد حصول الشرائط المعتبرة فی تأثیره أو فی تأثّر المحلّ منه، و تارة یکون على وجه له مدخل، فی وجود ذی المقدّمة، فتارة: بوجوده فقط، و اخرى: بعدمه فقط، و مرّة: بهما معا." مطارح الأنظار، (چاپ جدید)، ج1، ص204.
[10]. جلسه 97 (دوشنبه، 1403.01.27)
[11]. مرحوم آخوند در مباحث بعدی در موردی مشابه، تعبیر به طلب حاصل دارند. در تقسیم واجب به مطلق و مشروط، کفایة الأصول، ج1، ص142 (چاپ مجمع الفکر): ... و هل هو الا طلب الحاصل ...
علت استحاله طلب حاصل از جانب خداوند، لزوم لغویّت است و علت استحاله تحصیل حاصل، کالمعدوم انگاشتن موجود است.
[12]. جلسه 98 (سهشنبه، 1403.01.28)
[13]. کتاب المکاسب، (چاپ مجمع الفکر)، ج3، ص401.
[14]. مراجعه کنید به کتاب جالب و مفید گوهر مراد اثر مرحوم لاهیجی که به زبان فارسی است. ایشان در فصل چهارم از باب اول مقاله دوم در صفحه 212 مطالبی دارند تحت عنوان: "در بیان اقسام سابقیّت و مسبوقیّت" که پنج قسم تقدّم را توضیح میدهند. آشنایی با این کتاب برایتان مفید است.
مرحوم علامه طباطبائی هم در نهایة الحکمة، ص281 میفرمایند: فی الوجود اقساما آخر من التقدم و التأخر الحقیقین فاستقرؤها و أنهوها (أعم من الإعتباریة و الحقیقیة) الی تسعة اقسام: ...
[15]. برای استدلال بر این نکته مراجعه کنید به نهایة الحکمه مرحوم علامه طباطبائی، ص205: الفصل الثالث فی وجوب وجود المعلول عند وجود علّته التامّة ...
[16]. عبارتی که از مرحوم شیخ انصاری در مکاسب خواندهایم چنین است که در نقد شرط متأخر میفرمایند عقلا محال است و این توجیه که امور شرعی از اعتباریات هستند و در اعتباریات تأخر علت از معلول یا شرط از مشروط اشکال ندارد قابل پذیرش نیست و چهار مثالی که صاحب جواهر برای شرط متأخر ذکر کردهاند باعث نمیشود محال عقلی از بین برود: و دعوى: أنّ الشروط الشرعیة لیست کالعقلیة، بل هی بحسب ما یقتضیه جعل الشارع، فقد یجعل الشارع ما یشبه تقدیم المسبّب على السبب - کغسل الجمعة یوم الخمیس و إعطاء الفطرة قبل وقته - فضلاً عن تقدّم المشروط على الشرط - کغسل الفجر بعد الفجر للمستحاضة الصائمة، و کغسل العشاءَین لصوم الیوم الماضی على القول به -، مدفوعة: بأنّه لا فرق فیما فرض شرطاً أو سبباً بین الشرعی و غیره، و تکثیر الأمثلة لا یوجب وقوع المحال العقلی، فهی کدعوى أنّ التناقض الشرعی بین الشیئین لا یمنع عن اجتماعهما؛ لأنّ النقیض الشرعی غیر العقلی. مکاسب (چاپ مجمع الفکر)، ج3، ص401.
[17]. فرائد الأصول، (مجمع الفکر)، ج3، ص121.
[18]. کفایة الأصول، (چاپ مجمع الفکر)، ج2، ص220، ذیل استدلال به حدیث "کل شیء طاهر" میفرمایند: لابأس بصرفه الی تحقیق حال الوضع و أنه حکم مسقل بالجعل کالتکلیف أو منتزع عنه و تابع له فی الجعل أو فیه تفصیل؟ ...
[19]. جلسه 99، شنبه، 1403.02.01.
[20]. اصول الفقه، ج1، ص227.
[21]. در کفایه، (چاپ مجمع الفکر)، ج2، ص12: الأمر الثانی: قد عرفت أنه لا شبهة فی أنّ القطع ... در بحث تجری و بیان این نکته که در مواردی حسن و قبح افعال قابل تغییر نیستند؛ و در حاشیه رسائل، ص302 هم اشاره دارند. همچنین مرحوم آخوند در فوائد الأصول، ص123 در فائده 13 تحت عنوان "فی المدح و الذم فی الأفعال" مطالبی دارند.
[22]. مرحوم علامه طباطبائی در حاشیه کفایه این کلام مرحوم آخوند را نقد میکنند. ایشان در حاشیة الکفایة، ص107 میفرمایند: الحق ان یقال ان البرهان انما قام على استحالة توقف الموجود على المعدوم فی الأمور الحقیقیة و اما الأمور الاعتباریة کما هو محل الکلام فلا لما عرفت مرارا ان صحتها انما یتوقف على ترتب الآثار فلا موجب لهذه التعسفات الا الخلط بین الحقائق و الاعتباریات فالصواب فی الجواب ان یقال ان شرط التکلیف أو الوضع ما یتوقف علیه المجعول بحسب وعاء الاعتبار لا بحسب وعاء الخارج و کذلک شرط المأمور به ما یتوقف علیه بحسب ما یتعلق به من الغرض أو یعنون به من العنوان فی ظرف الاعتبار هذا و کأنه الّذی یرومه المصنف (ره) فی کلامه و ان لم یف به بیانه.
[23]. مرحوم آخوند در فواند الأصول، ص57، فائده ششم با عنوان فی تقدّم الشرط علی المشروط بعد از توضیحات فراوان در مقام جمعبندی بحثشان میفرمایند: و بالجملة قد انقدح ممّا حققناه حال الشّرط فی أبواب العبادات و المعاملات، و أنّه عبارة عمّا بلحاظه تحصّل للأفعال خصوصیّات بها تناسب أحکامها المتعلّقة بها.
[24]. جلسه 100، یکشنبه، 1403.02.02.
[25]. مرحوم آخوند تعریف شرح الاسمی را با تعریف لفظی یکی میدانند اما بعضی از فلاسفه مانند مرحوم بوعلی سینا این دو را متفاوت معنا میکنند.
[26]. ابتدای مقصد چهارم در عام و خاص، ج1، ص295 میفرمایند: قد عرفّ العام بتعاریف ، وقد وقع من الأعلام فیها النقض بعدم الاطراد تارةً والانعکاس أُخرى بما لا یلیق بالمقام ، فإنّها تعاریف لفظیة ، تقع فی جواب السؤال عنه ب ( ما ) الشارحة، لا واقعة فی جواب السؤال عنه ب ( ما ) الحقیقیة.
[27]. کفایة الأصول، ج2، ص322.
[28]. مرحوم مظفر میفرمایند: سبق ان ذکرنا (التعریف اللفظی). ولا یهمنا البحث عنه فی هذا العلم لانه لاینفع الا لمعرفة وضع اللفظ لمعناه فلا یستحق اسم التعریف الا من باب المجاز والتوسع. وانما غرض المنطقی من (التعریف) هو المعلوم التصوری الموصل الى مجهول تصوری الواقع جواباً عن (ما) الشارحة أو الحقیقیة. ویقسم الى حد ورسم وکل منهما الى تام وناقص.
١. الحد التام: و هو التعریف بجمیع ذاتیات المعرّف (بالفتح) ویقع بالجنس والفصل القریبین لاشتمالهما على جمیع ذاتیات المعرف فاذا قیل: ما الانسان؟ فیجوز أن تجیب أولاً بأنه : (حیوان ناطق).
٢. الحد الناقص: و هو التعریف ببعض ذاتیات المعرّف (بالفتح) ولابد أن یشتمل على الفصل القریب على الاقل. ولذا سمی (ناقصاً). وهو یقع تارة بالجنس البعید والفصل القریب وأخری بالفصل وحده. مثال الاول تقول لتحدید الانسان : (جسم نام ... ناطق) ... و مثال الثانی تقول لتحدید الانسان أیضاً : (... ناطق)
٣. الرسم التام: وهو التعریف بالجنس والخاصة کتعریف الانسان بانه (حیوان ضاحک) فاشتمل على الذاتی والعرضی. ولذا سمی (تاماً).
٤. الرسم الناقص: وهو التعریف بالخاصة وحدها کتعریف الانسان بأنه (ضاحک) فاشتمل على العرضی فقط فکان (ناقصاً). المنطق، ص99.
همچنین مراجعه کنید به حاشیة علی التهذیب، از مرحوم ملا عبدالله یزدی، معروف به حاشیه ملا عبدالله، صفحه 65 به بعد.
[29]. مراجعه کنید به الفصول الغرویة، ص97؛ قوانین الاصول (یا القوانین المحکمه فی الاصول الفقهیه)، ج1، ص100، بدایعُ الافکار از مرحوم رشتی، ص304
[30]. اصول الفقه، ج1، ص87.
[31]. در مغنی اللبیب، ج1، ص337 ضمن معانی "لو" میگوید: 1. الشرطیة، أعنی السببیّة و المسبّبیّة بین الجملتین. 2. تقیید لشرطیه بالزمن الماضی ...
در حواشی و شروح الفیه ابن مالک هم ذیل این بیت شعر توضیحات مطرح شده که ابن مالک میگوید:
«لَو» حَرفُ شَرطٍ فیِ مُضِیٍّ وَ یَقِلّ إِیلَاؤُهَا مُستَقبَلاً، لکِن قُبِل
[32]. اصول الفقه، ج1، ص70.
[33]. کفایة الاصول، ج1، ص108.
[34]. جلسه 101، دوشنبه، 1403.02.03.
[35]. کفایه، (چاپ مجمع الفکر)، ج1، ص155: فانقدح بذلک صحة تقیید مفاد الصیغة بالشرط کما مر هاهنا بعض الکلام و قد تقدم فی ...